Saheb asr.m4a

من از تو اذن میخواهم برایت شعر بنویسم
دو بیتی فارغ از مردم ، جدا از غیر بنویسم
اگر چه بی وفایی را ، به سر حد خودش بردم
اگر چه از سر دوری ز تو ،من ذخم ها خوردم
من اینک خوب میدانم جدایی از تو نامردیست
رهایت کردم گو این کجا رسم جوان مردی ست
رهایت کردم و گویا کسی را چون تو نشناسم
من پر عاطفه ، پس کو ، کجا جا ماند احساسم
منی که ادعا کردم که عاشورا اگر بودم
کنار یار می ماندم ز جان، با تار و با پودم
منی که ادعا کردم که چیزی نیست سر دادن
و چیزی نیست بودن با تو و تن به خطر دادن
چه شد پس ادعای من ، چه شد پس عهد و پیمانم
چه شد پس حال روحانی ،چه شد پس دین و ایمانم
همه بازیچه نفس من و من غرق این بازی
به دنبال بهانه م در پی این سفسته سازی
بدون حاشیه باید بگویم من خطا کردم
که در حق تو مولا ،حضرت مهدی ، جفا کردم
ز تو شرمنده ام اینجا در این صحرای پر دشمن
که دشمن بی محابا تر ، بسان دیو و اهریمن
و‌ تو حتی ز مولا سید العطشان تنها تر
و دشمن مملو از کینه سپاهش نیز بر پا تر
هزاران تیر و موشک سوی تو اماده شلیک
و تا دندان مسلح در پی کوچکترین تحریک
تو را تنها رها کردم و غافل گشتم از یادت
به هرکس جز تو دل دادم و یاد دیگران عادت
ز تو شرمنده ام من بد پشیمانم ولی مولا
که جز الله و غیر از تو  نجاتم میدهد من را
مرا یاری بفرما و دعایی کن برای من
که سرباز رهت باشم به جنگ دیو و اهریمن
و در این بیت پایانی من از الله میخواهم
ز یاران شما باشم ، شهادت مقصد راهم